به یقین که هر پدیده تاریخی از این امکان برخوردار است تا در عالم نظر از تاریخ حذف شود و تاریخ مجددا بدونِ آن پدیده قرائت شود. این فرآیند امکانی را در اختیار ما قرار می دهد تا بتوانیم هر پدیده تاریخی را در یک برش افقی آسیب شناسی کنیم و نگاه روشن تری به پدیده های تاریخی داشته باشیم. انقلاب اسلامي ايران، با تمام دستاوردها و عظمتي که در نهانِ خود دارد، آسيب هاي جدّی ای را نيز در پيش روی خود داشته و دارد که بيتوجهی به اين آسيبها ميتواند تمام آن دستاوردها را بر باد دهد. اصولاً هر حرکت اجتماعي که ابعاد وسيع تري دارد و دستاوردهاي بزرگتري را به ارمغان آورده است، ممکن است در راه رسیدن به اهداف و آرمان هایش با موانعی روبه رو شده و آسیب هایی را نیز به دنبال داشته باشد. شرط رسیدن به این اهداف و آرمان ها، نخست تقویت نیروی محرک انقلاب و در مرحله بعد، شناخت و رفع موانع و آسیب های احتمالی است.
در این نظرگاه، ایران منهای انقلاب اسلامی دو منظر پیش روی خود متصور است:
درنتیجه اینکه بحث آسیبشناسی اصولا در قلمرو مطالعات جامعهشناسی سیاسی زمینه ترمیم تحولات جاری و پیامدهای آینده یک نظام سیاسی را فراهم میآورد. در یک برآورد کلی، میتوان گفت آسیبشناسی انقلاب اسلامی ایران، بیش از هرچیز از ضعف در حوزه نظری رنج میبرد؛ یعنی آسیب شناسان حوزه انقلاب اسلامی بهخاطر برخورداری از ذهنیت وابسته و غیرمستقل یا بیگانه با مسائل بومی و یا به تعبیر استاد شهید مطهری به دلیل آمیختگی با تعصبات نابجا اغلب از درک صحیح مسائل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران ناتوان میمانند، بهنحوی که از کشف قواعد تحول از درون به خاطر باور نداشتن به منطق درونی تغییرات نظام اجتماعی در کشور ایران، احساس عجز مینمایند و در نتیجه چنانکه رایج است اغلب از درک و تحلیل مناسب واقعیات کنونی عاجز میمانند.
در انتها و با عنایت به تمام آنچه گفته شد و با تکیه بر مستندات تاریخی باید بین این دو نگاه، عادلانه به قضاوت نشست و با بررسی دقیق شاخص های تاریخی و به دور از هرگونه تعصب و سوگیری غرض ورزانه به آسیب شناسی انقلاب اسلامی ایران پرداخت.
در یک نتیجه گیری کلی می توان گفت اگرچه انقلاب اسلامی ایران در سال های پس از 57 با مشکلات عدیدۀ داخلی و خارجی مواجه بوده و پس از گذشت چهار دهه از زندگی خود، هنوز نتوانسته به جایگاه واقعی خود در عرصه بین الملل دست یابد و بسیاری از آرمان های والای این انقلاب الهی کماکان در حیطه نظر باقی مانده است اما همه این موارد هرگز نمی تواند ذره ای از ضرورت تاریخی این پدیده اجتماعی در تاریخ معاصر ایران اسلامی بکاهد. این انقلاب در برهه ای از تاریخ متولد شد که دین و اندیشه های دینی در زندگی اجتماعی مردمان جهان به حاشیه رانده شده و هرگز به عنوان یک متغیر اساسی در تحلیل رفتارهای اجتماعی مطرح نبودند، بواقع این انقلاب زمانی اتفاق افتاد که انجام انقلاب با ماهیت مذهبی به دلیل فرهنگ سیاسی حاکم بر جهان ناممکن مینمود. با توجه به روندی که کشور ایران تا قبل از سال 1357 دنبال می کرد، بی شک می توان گفت ایران منهای انقلاب اسلامی هرگز نمی توانست به یک توسعه درون زا و عزتمند بیاندیشد.
در طول سال های انقلاب مخالفان و دشمنان آن با اجرای صدها توطئه خُرد و کلان از جمله: بلوکه کردن دارائیها و تحریم که در سالهای اخیر شدت یافته، بمب گذاری و تخریب و ترور، ایجاد شورشهای خیابانی و کودتای نوژه، جنگ تحمیلی، بمباران زیرساختهای اقتصادی و مراکز صنعتی، شبیخون فرهنگی، نسبت دادن اتهامات مختلف و اعمال فشار سیاسی و امثال آن تمام توان خود را معطوف توقف و یا کند نمودن حرکت کشور در مسیر اهداف انقلاب و توسعه نموده اند.
ممنون از مطالب خوب شما